32


من و خط خطی هایم

من می بینم

آن لحظه ی موعود را.

می بینم آن لحظه ی شگفت رویش

پس از سال ها

در میان اقلیم دعا های من.

من می بینم

و صدای آمدنت را می شنوم

با همه ی تنم می شنوم

و صدای به هم خوردن در

از خواب می پرم

تو نیستی

در به هم کوبیده مان را

باد پاییزی به هم زده.

 

آب و باد و خاک

تنها سلام آور خانه من.

 

باز هم آمدنت خیال بود

وحتی این آمدن وهم آلودت را هم

طبیعت وحشی از من گرفت

باز هم دنیای من علیه من

و باز هم تو نیستی.

 

آه

باز هم خواب زن کج است

و آمدنت دورتر میشود

و دورتر.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,ساعت 23:48 توسط همین سمیرا| |


Power By: LoxBlog.Com