13


من و خط خطی هایم

خدایا رهایم کن.

مرا از میان مشت های بسته ات رهایم کن.

آن نیمه عاصی ام را بر من ببخش.

بگذار پرواز کنم.

اوج بگیرم.

اینجا هوایی نیست.

شوقی نیست.

امید به فردایی نباشد فردایی هم نیست.

صبحی نیست.

طلوعی نیست.

خورشید اگر فراموش شود

از یاد برود

در همین امروز میمانیم.

امروز را تکرار میکنیم.

 

آن نیمه ام از یاد رفته است

نیمه عاصی ام

آنقدر از او رو برگردانیده ام

پیر و فرتوت شده است.

گویند

او یک روسپی پیر است.

حال

 من مانده ام و آن نیمه خرد شده ام.

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت 21:2 توسط همین سمیرا| |


Power By: LoxBlog.Com