من و خط خطی هایم
مدت هاست لبانم خنده را فراموش کرده اند و دیوارهای خانه صدایم را. تنها اتفاق تازه تولد نا مبارک آه های بی قواره من است. من مقصرم در زایش این آه های سرد و سرگردان و بی مادر. فریاد کنان این سو وآن سو میروند و میمیرند و من فقط تماشایشان میکنم گویا که زیستن از ازل همین بوده آری همین بوده است. وما دیگر عادت کرده ایم عادت به زشتی کراهت و مرگ. عادت کرده ایم دیگر نه دیگری را نجات میدهیم نه خود را.
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |